نمیدونم متوجه شدین بعضی از آدمها مثل یه موسیقی مثل یه لباس سفید و پاکیزه مثل یه جوی آب زلال و روان میمونن انقدر آرامش توی وجدش هست که آدم بدون اینکه متوجه بشه وقتی کنارشونه و یا باهاشون هم صحبت میشه خودش هم آروم میشه
دوست دارم مثل اونا باشم همین قدر مهربون و سربزیر همون قدر صمیمی و آروم ، میبخشن بدون اینکه تعلق خاطری نسبت به اون چیزی داشته باشن که بخشیدن ، همکلام کسانی میشن که ما همنشینی با اونا رو ننگ جاه و مقام خودمون میدونیم این جور آدم ها توی هرقشری پیدا میشن گاهی یه دختر خیلی باکلاس و پولدار گاهی یه پسر فقیر و بی چیز گاهی یه مرد با چهرهای نچندان دلچسب ، اینا روحشون بزرگه یعنی به جایی رسیدن که عارفانه بگم از خودشون عبور کردن ، راحت از کنار جسارتی که بهشون میشه میگذرن راحت از چیزی میگذرن که مردم با هزار دزد و کلک میخوان صاحبشون بشن
آره منم دوست دارم همینقدر پاک و مهربان باشم واسه یه چیز خوب یه نیروی خوب واسه یه قدرت پاک و بخشنده زندگی کنم
اما آرامش و راز این آرامش رو الان که 6ساله از نماز فاصله گرفتم توی همون روزای دنبالش میگردم که نماز میخوندم فاصله خونه تا محل کار رو با صلوات و دعا واسه همه اون کسایی که منو نمیشناختن طی میکردم اون موقع دعا واسه بعقیه کمک به مردم باعث آروم شدنم میشد آره دلم تنگ شده واسه آرامشی که داشتم نمیدونم شاید بعضی ها هنوز درگیر چیزی و یا کلمه ای مثل اعتقادات هستن اما وقتی داری دنبال آرامش میگردی شاید هیچ وقت به این کلمه اصلا فکر هم نکنی ، گذشته و تاریخ یه چیز جالبی رو به آدم یاد میدن اونم اینه که همه مردم از روزی که شنیدی و تعریف شده دنبال آرامش بودن ، میدونی دوست عزیزم توی وجود تو و من یه حسیه که شاید انکارش کنیم اما واقعیتی ذاتیه و اون پرستیدن و ستودنه
بگردین دنبال یه چیزی که پرسیدنش بهتون آرامش میده و بعد اسمشو بذارین خدا و به هیچکس هم نمیخواد ازش بگین فقط آرام باش و مهربان ، حرف من اینه بگردین دنبال منشا آرامش حقیقی خودتون
موفق باشین